سلام
خوبین
چه خبر
به نظر شما همه اعضای داستان خانواده آبی شیپ باشن یا نه؟
بازدید : 286
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 14:42
بازدید : 262
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 9:37
سلام رفقا
یه نفر جدید قراره وارد داستان خانواده آبی بشه
یه سری به نظرات پست ثبت نام بزنید
اینجابزنید برید تو نظرات این پست
بازدید : 267
چهارشنبه 13 آبان 1399 زمان : 1:43
سلام
1-ساعت 5:55 فردا لینکو میزارم
مث کلاس آنلاینه
راستی یه کانال یوتیوب زدم
بزنید رو یوتیوب تا برید توش
بای
بازدید : 272
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 15:39
سلام
میخام یه جلسه تو گوگل میت بزارم از صفحه کامپیوتر زنده فیلم بگیرم
خودم توش نیستم
شما ساعت پیشنهاد بدین قراره کارای باحال بکنیم
مثلا ناکلزو صورتی کنیم یه گل بچسبونیم به سرش یه دامن بپوشونیم بهش حسابی بخندیم
یا کار‌های دیگه
کسایی که میگن صبح برگزار بشه 1
کسایی که میگن ظهر برگزار بشه 2
کسایی که میگن بعد از ظهر برگزار بشه 3
ساعت مورد نظر رو بدست میارم از بینشون اعلام میکنم
بازدید : 240
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 12:37
یه عرضی داشتم
خانومی‌که تو داستان خانواده آبی اومدن با نظر خصوصی ایمیلشونو بدن باهاشون کار دارم در باره داستان
ممنون
بازدید : 270
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 8:36
چالشو از دنیای امی‌قبول کردم
1_،خیلی پسر معمولا گوشه گیری هستم
2_احساسی هستم
3_اگه کسی ناراحت بشه از دست من یا بقیه منم ناراحت میشم
4_خوبی کردن بدون انتظار جبران یکی از اخلاقای منه
دعوت میکنم از سونامی‌بنفش. دنیای رنگارنگ امی‌رز.دنیای سونامی.سونیک امی که تو این چالش شرکت کنن
اطلاعات بیشتر.............. اینجا
بازدید : 355
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 8:36
چهرشو دیدم باورم نمیشد
سونیک؟
-شما؟
منم سالی
-دست از سر من بردار میفهمی؟
من عاشقتم.
-بابام مرد همه ثروتشم خرج بچه‌های بی سرپرست کردم الانم متاهلم پس دیگه دورم نیا
....
_ها چیه؟ ساکت شدی
رفت
-عجبا
برگشتم دیدم امی‌با یه حالت دست به سینه نگام میکنه و چشماش داره پر اشک میشه
-خوب بزار برات بگم
*فلش بک*
بچه بودم خانوادم با خانواده اکورن دوست بودن
میخاستن منو و اون دختره رو بهم برسونن اونم بزور شوکولات �خنده امی�
بزرگتر شدیم گفتم شاید واقعا قراره اتفاق بیوفته ولی چون روانشناسی خونده بودم فهمیدم پول بابامو میخاد
کلا رابطمونو قطع کردم
از اون موقع 6سال میگذره
پایان فلش بک
همین بود
اهوم
-ولی خوب تونستم از پسش بر بیاما
نه بابا
-آره
پس این چی؟
نگاه کردم دیدم گوشیم دست ایمیه
عه
دینگگگ دینگگگ
الو
سلام علیکم
سونیک؟ خودتی؟
نه عممه
خیلی خوب بابا ضد حال
چه خبر مینا؟ بابا خوبه؟
سلام می‌رسونه
گوشی رو بده بابا حرف بزنم باهاش
فعلا کارت دارم داداشی
راستی کنسرتت چی شد؟
اوکی شد
خدارو شکر
خیلی خوب من برم. منزل منتظرمه
بله؟ چشمم روشن؟ دوس دختر داری سونیک خان؟
نخیر همسر دارم
اوه بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادااااااااا
قربونت برم آبجی
خیلی خوب من برم
برو داداشی
قطع گوشی
همدیگرو بغل کردیم
ورفتیم خوابیدم(محض اطلاع منحرفا جدا خوابیدن)
خب
تمومه
پست بعدی چالشه
بازدید : 238
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 8:36
به سونیک نامه بنویسید
هممون به سونیک نامه بنویسیم
نامه من
سلام
خیلی وقته طرفدارتم سونیک
ولی خوب یه چیز واسم مبهمه
تو عاشق کی هستی؟
خیلی دوست دارم
وقتی 13 سالم بود تو خیالاتم باهم بیرون میرفتیم
داستان خانواده آبی نسخه قبلی رو خوب یادمه
هعیی
ولی دیگه بزرگ شدمو ولی با این حال هنوز دوست دارم
هعیی چه زمانی بود
خلاصه که از طرف من مواظب جذابیت و سرعتت باش
بای
طرفدارت امیر محمد
شمام بنویسین
تو نظرات بنویسین تا همه ببینن
تعداد صفحات : 0
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی